سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در دگرگونى روزگار گوهر مردان است پدیدار . [نهج البلاغه]
yazd blog
درباره



yazd blog

وضعیت من در یاهـو
کوشا
ما بر سر پیمان خود استواریم . . .
آهنگ وبلاگ
غصه‌ها و بشارت‌های رهبر انقلاب

نباید خیال کرد که اگر چهار نفر آدمى که سابقه‌ى انقلابى دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا؛ همه‌ى انقلاب‌ها، همه‌ى فکرها، همه‌ى جریان‌هاى گوناگون اجتماعى، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش.


ده‌ سال از طرح بحث ریزش‌ها و رویش‌ها توسط رهبر انقلاب در خطبه‌های نماز جمعه‌ی تهران و تأکید ویژه‌ی ایشان بر بررسی سویه‌های گوناگون تاریخی، روان‌شناختی و جامعه‌شناختی این پدیده توسط کارشناسان و نخبگان علمی می‌گذرد اما تاکنون حرکت درخوری در این زمینه دیده نشده است. بر این اساس "دیگران " در پرونده‌ای ویژه به کالبدشکافی ابعاد گوناگون این پدیده پرداخته و به انتشار تدریجی آن اقدام می‌کند.

آنچه در پی می‌آید بخشی از همان خطبه‌ی تاریخی است که در آن به پدیده‌ی ریزش‌ها و رویش‌ها اشاره شده است:‌

و اما آن مطلبى که به نظرم مى‏رسد در وضع کنونى کشور نیاز افکار عمومى است و مناسب است عرض کنم، این است که یک ملت زنده و ملتى که اهل پیشرفت است، از جمله کارهایى که در کنار سازندگى، در کنار پیشرفت علمى و در کنار کارهاى بزرگ، حتماً باید از آن غفلت نکند، شناخت هدفهاى دشمن در هر مرحله است. این خاصیت زنده بودن است. نمى‏شود ملتى را فرض کرد که آرمانهاى بزرگى داشته باشد و بخواهد کارهاى بزرگى بکند؛ اما دشمن نداشته باشد.


امروز هم ملت ایران، یک ملت آرمانگراست و با ظلم و زورگویى و تحمیل و تبعیض مخالف است. همه کسانى که اهل ظلمند، همه کسانى که اهل تبعیضند، همه کسانى که اهل زورگویى هستند و همه کسانى که اهل چپاولگریند، طبعاً با این ملت میانه خوبى ندارند. البته بعضیها مى‏گویند و ترویج مى‏کنند که ما توهّم مى‏کنیم که علیهمان توطئه هست و دشمنى وجود دارد! خیلى خوب؛ کسانى که دلشان مى‏خواهد چشم خودشان را روى هم بگذارند و بگویند ان‏شاءاللَّه گربه است، بگذارند؛ اما واقعیت که عوض نمى‏شود. وجود دشمن، با به خواب رفتن من و شما که از بین نمى‏رود. اگر دشمن، کمین گرفته و منتظر فرصت است که ضربه وارد کند، چه من و شما بدانیم، چه ندانیم؛ اگر به فرض خود را به ندانستن هم بزنیم، بالاخره دشمنى خودش را مى‏کند، چون دشمن است. با ندانستن ما، یا خود را به ندانستن زدن، دشمن از دشمنىِ خود دست برنمى‏دارد.

در جبهه، یک فرمانده خوب، آن کسى است که بتواند بفهمد دشمن از کجا مى‏خواهد حمله کند و این را به نیروهاى خودش تفهیم نماید. در دوران جنگ تحمیلى، جوانانى که آن روز در میدان جنگ بودند، این نکته را خیلى خوب مى‏دانند. اگر در هر نقطه‏اى که شما هستید، بتوانید بفهمید دشمن در فکر چیست، یقیناً مبالغ زیادى از حمله دشمن را پیشگیرى خواهید کرد و خودتان را مصونیّت خواهید بخشید و کارهایى را که باید انجام دهید، انجام خواهید داد. البته ما نمى‏خواهیم حالا دشمن معرفى کنیم. غالباً ملت ایران دشمنان بین‏المللى و جهانى خودش را مى‏شناسد. اما هدفهاى دشمن در این مرحله چیست؟ اگر از من سؤال کنند، من مى‏توانم دو، سه هدف را به‏عنوان هدفهاى مرحله‏اىِ دشمن در این مقطع زمانى براى کشور و ملتمان نام ببرم.


دشمن سه هدفِ مرحله‏اى و مقطعى را تعقیب مى‏کند. اوّل، عبارت است از تخریب وحدت ملى؛ یکپارچگى ملت ایران را بشکنند و تخریب کنند. دوم، تخریب ایمان و باورهاى کارساز در دل مردم؛ یعنى به تخریبِ ایمانها و باورها و اعتقاداتى که این ملت را از یک ملت عقب افتاده توسرى‏خور، به یک ملت پیشرو و شجاع و میداندار در دنیا تبدیل کرد، بپردازند. این حرکت، با اعتقادات و باورهایى انجام گرفت؛ بدون این باورها که انسان حرکت نمى‏کرد و این ملت پیش نمى‏رفت. دشمن مى‏خواهد این باورها را در ذهن ملت ما تخریب کند. سوم، تخریب روح امید و تخریب آینده در ذهن مردم. پس، سه تخریب، مورد نظرِ دشمن است: تخریب وحدت ملى، تخریب باورهاى کارساز و مقاومت‏بخش، و تخریب روح امید. اسم این تخریبها را هم «اصلاح» مى‏گذارند! من کارى به این دوستان و خودیهاى غافل ندارم؛ بحثِ من برسر دشمن است که سلسله جنبان این حرکت، به بیرون از این مرزها مربوط است. در داخل مرزها هم کسانى‏که اساس کار دست آنهاست، جزو دشمنانند؛ مثل جبهه قاسطین که من سال گذشته در مورد امیرالمؤمنین علیه‏السّلام عرض کردم. در مقابلِ حکومت علوى، سه جبهه وجود داشت: قاسطین و مارقین و ناکثین.

مارقین و ناکثین، جبهه داخلى و جبهه خودى بودند؛ منتها خودیهاى فریب خورده و به دام افتاده - یا به دام ثروت طلبى و مقام‏خواهى و عقده‏هاى خودشان، یا به دام جهالتها و حماقتها و تعصّبهاى خودشان - اما جبهه قاسطین، جبهه دشمن بود؛ جبهه آشتى‏ناپذیر بود؛ با على آشتى‏بکن نبود. آمدند به امیرالمؤمنین علیه‏السّلام عرض کردند: «یا امیرالمؤمنین! بگذارید جناب معاویة بن ابى‏سفیان چند صباحى در رأس حکومت بماند» اما حضرت فرمود: «نه؛ اگر من حاکمم، او نمى‏تواند استاندار این حکومت باشد؛ باید کنار برود.» آنها امیرالمؤمنین علیه‏السّلام را تخطئه کردند و گفتند بى‏سیاستى کرده است! بعضى از نویسندگان تا امروز هم مى‏گویند امیرالمؤمنین علیه‏السّلام بى‏سیاستى کرد! اما خودشان بى‏سیاستند؛ امیرالمؤمنین علیه‏السّلام بسیار پخته عمل کرد؛ براى این‏که معاویةبن ابى‏سفیان، جناب طلحه و زبیر نبود که اگر آن امتیازى را که مى‏خواست، به او مى‏دادند، او ساکت مى‏نشست؛ نه. آن جبهه، جبهه قاسطین بود؛ جبهه‏اى بود که با جبهه علوى نمى‏ساخت؛ در هیچ شرایطى هم نمى‏ساخت. هرچه او عقب مى‏رفت، این یک قدم جلو مى‏آمد و جز در میدان جنگ، نقطه تلاقى با هم نداشتند. امیرالمؤمنین علیه‏السّلام این را مى‏دانست و لذا تا زمانى که بر سرِکار بود، جبهه قاسطین هیچ کار نتوانستند بکنند و همیشه شکست خوردند؛ اما وقتى امیرالمؤمنین علیه‏السّلام به شهادت رسید - که شهادت على هم به‏دست آن گروههاى شبه‏خودىِ متعصّبِ عقده‏اىِ بدفهمِ کج فهمِ فریب خورده بود، نه بیگانه آن‏چنانى - آن بیگانه‏ها - قاسطین - حکومت را گرفتند و با گذشت چند سال، نشان دادند که ایده‏آل آنها در حکومت چیست! حکومت «حَجّاج بن یوسف» در همین کوفه به‏وجود آمد؛ حکومت «یوسف بن عمر ثقفى» به‏وجود آمد؛ حکومت یزید بن معاویه به‏وجود آمد! معلوم شد که آن جریان، اصلاً جریانى نیست که بتواند در یک نقطه با جریان علوى تلاقى کند.


امروز هم عیناً همان‏طور است. جبهه دشمن، غیر از آن آدم غافلى است که خودى هم هست؛ منتها بیچاره دچار غفلت و اشتباه و فریب مى‏شود؛ بر اثر حادثه‏اى، عقده و کینه‏اى پیدا مى‏کند و در مقابل نظام مى‏ایستد؛ در مقابل سخن حق مى‏ایستد؛ در مقابل امام و راه امام مى‏ایستد. این، آن دشمن اصلى نیست؛ این یک آدم فریب خورده است؛ این یک آدم قابل ترحّم است! دشمن اصلى آن کسى است که پشت سر این قرار مى‏گیرد، اما خودش را نشان نمى‏دهد. در داخل کشور، خودش را نشان نمى‏دهد؛ در خارج کشور چرا؛ در جبهه جهانى، در جبهه بین المللى، به‏عنوان یک عضو وفادار سازمان جاسوسى سیاى امریکا، یا موساد صهیونیستها چرا. کاملاً چهره او آشکار است؛ حرف هم مى‏زند، حقایق را هم مى‏گوید؛ انگیزه‏هایى را هم که او براى مبارزه با اسلام و مسلمین دارد، بیان مى‏کند؛ اما آن دنباله او که داخل کشور است، خود را دمِ چکِ اقتدار حکومت قرار نمى‏دهد. مى‏داند که این حکومت، حکومت مقتدرى است؛ حکومتى است که متّکى به آراءِ مردم است؛ متّکى به محبّت مردم است؛ متّکى به ایمان مردم است. از این حکومت مى‏ترسند و خودشان را جلو نمى‏دهند؛ حرفشان را با یک واسطه، با دو واسطه، با سه واسطه، از زبان آدمهاى غافل مى‏زنند. یک وقت مى‏بینید طرف یک روحانى است، اما غافل و فریب خورده و بى‏خبر؛ یا یک دانشجوست، اما اسیر احساسات شده و نیندیشیده؛ یا یک فرد معمولىِ حتّى انقلابى است، اما زمان را نشناخته، دشمن را نشناخته، یا احیاناً دچار عقده و کینه‏اى شده است. حرف از زبان این فرد خارج مى‏شود؛ اما این بیچاره حرف خودش نیست؛ حرف دشمن است! دشمن ما آن کسى است که: «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفى صدورهم اکبر(1)». دشمن ما آن کسى است که براى این انقلاب، نه فقط دل نسوزانده است، بلکه حتّى در مقابل این انقلاب، در برهه‏هایى از زمان شاید ایستاده است. بعضیشان در مقابل انقلاب در زمان رژیم پهلوى ایستادند؛ بعضیشان بعد از آن که نظام اسلامى بر سرِکار آمد، خرابکارى کردند؛ بعضیشان مدتى را ترسیدند، کنار رفتند و خود را مخفى کردند؛ بعد که حالا فرصتى برایشان پیش آمده، از لاک خود بیرون خزیده‏اند! خیال مى‏کنند که فرصتى هست:


گفت این مار است، او کى مرده است‏


از پىِ بى‏آلتى افسرده است!

اینها از پىِ بى‏آلتى افسرده بودند، بعد آفتابى به تنشان خورد، خیال مى‏کنند که الان میدانى است که بتوانند نیش بزنند. وارد میدان مى‏شوند، منتها باز هم مارگونه! هدف اینها این است که وحدت ملى را تخریب کنند و این اتّحاد عمومى ملت را بگیرند. شما مى‏دانید که عوامل تجزیه در داخل این ملتِ بزرگ منتفى و مفقود نیست. در مواردى، اختلاف زبان و اختلاف مناطق جغرافیایى هست؛ اما ملت رشید ایران از قبل از انقلاب و در جریان انقلاب تا امروز، این وحدت یکپارچه خود را بر همه عوامل تفرقه ترجیح داده است و على‏رغم میل دشمن توانسته است اتّحاد و یکپارچگى خود را در همه‏ى میدانهاى حساس حفظ کند. بر اثر همین یکپارچگى، ملت ما در جنگ پیروز شد. دولتهاى ما هرکارى که توانستند بکنند و بحمداللَّه هر پیشرفتى که در زمینه‏هاى سازندگى تا امروز داشته‏اند، به‏خاطر همین یکپارچگى مردم بوده است. دشمن نمى‏تواند این را ببیند. براى دشمن، آرزوست که بتواند قشرها را در مقابل هم قرار دهد. روحانى را از یک طرف، دانشگاهى را از یک طرف، بازارى را از یک طرف، کارگر را از یک طرف، کشاورز را از یک طرف، قشرهاى جوان را از یک طرف، قشرهاى میانسال را از یک طرف؛ هر کدام را با انگیزه و با شعارى سرگرم کند؛ به دیگران بدبین کند؛ اگر در جامعه نقاط ایمنى بخشى هم وجود دارد که همه مردم به آنها اعتماد دارند و در اختلافات به آنها مراجعه مى‏کنند و آنها اختلافات را برطرف مى‏کنند، این نقاط را هم بمباران کند. دشمن اینها را مى‏خواهد.


شما امروز مى‏بینید که ایادى دشمن در تبلیغاتشان - چه در رادیوهاى بیگانه، چه در ادامه آن رادیوها در داخل و در بعضى از رسانه‏هاى داخلى - مرتّب حرفهایى مى‏زنند و کارهایى مى‏کنند که این‏طور احساس شود که تشنّج عظیم سیاسى‏اى وجود دارد؛ در حالى که واقعیت این نیست. شما به بعضى از این رسانه‏هاى داخلى نگاه کنید! البته همه اینها بیگانه نیستند؛ اما بعضى چرا؛ بعضى مال آن دشمنانند! البته اینها را هم مى‏شناسید؛ همه‏اش هم فریاد مى‏زنند که اختناق هست. حالا نمى‏فهمند همین فریادى که مى‏زنند اختناق هست، این آنها را بیشتر رسوا مى‏کند؛ به‏خاطر این که هرروز حرفهاى دروغ و خلاف و تشنّج آفرینشان منتشر مى‏شود؛ دستگاهها هم مى‏بینند. مادامى که یک جرم مشخّصى را مرتکب نشده باشند، کسى به آنها کارى ندارد؛ حرفهایشان را مى‏زنند و در واقع خودشان را تخطئه و تکذیب مى‏کنند؛ اما هستند و سعى مى‏کنند فضا را آشفته، مغشوش، متشنّج و ناآرام جلوه دهند. در حالى که چنین چیزى نیست. دانشجو در محیط دانشگاه خود نگاه مى‏کند، مى‏بیند کلاسهاى درس دایر است، آزمایشگاه مشغول است، امتحانات بر سرِ جاى خود هست. کاسب در محیط کسب خودش نگاه مى‏کند، کارگر در کارخانه خودش نگاه مى‏کند، روحانى در حوزه خودش نگاه مى‏کند و مى‏بیند که همه چیز سرِ جاى خودش هست؛

وقتى که به تیتر فلان روزنامه نگاه مى‏کنند، گویى که الان این جا تشنّجى هست! آن کارشناسان خارجى هم بیچاره‏ها به همین تیترها نگاه مى‏کنند و به طمع مى‏افتند و باور مى‏کنند! آنها که نزدیک نیستند تا ببینند چه خبر است. پس، این یکى از اهداف امروز دشمنان است که از طریق همین روشهاى تبلیغى و رادیوهاى مزدور - رادیو امریکا که باید گفت رادیو صهیونیستها، رادیو انگلیس و رادیوى صهیونیستها - و از طریق دنباله‏هاى کم‏ارزششان در داخل دنبال مى‏شود. دومین هدف دشمنان، تخریب باورهاست. ببینید عزیزان من! همه انسانها در هر مرحله‏اى که مشغول فعّالیتى هستند، این حرکت جسمانى و حرکت ذهنى و این همّت آنها، ناشى از باورهایى است. آن سربازى که در میدان جنگ مشغول جنگیدن با دشمن است، باورها و اعتقاداتى او را به این کار وادار مى‏کند. اگر این اعتقادات را از او بگیرند، او که تا آن زمان مثل گلوله سوزانى به سینه دشمن مى‏نشست، به یک موجود سرد تبدیل مى‏شود و به گوشه و کنارى مى‏افتد. اعتقادات و باورها این‏طورند. باورهاى اسلامى، اعتقاد به پاداش الهى، اعتقاد به حقّانیت ملت ایران در مقابل دشمنان متجاوز و در مقابل امریکا، باورهایى بود که این ملت را به حرکت واداشت؛ رژیم دژخیم بسیار فاسد پهلوى را از سر راه برداشت و نابود کرد؛ نظام اسلامى را بر سرِکار آورد و دست دشمنان را کوتاه کرد. همین باورها بوده که بیست سال است این ملت در مقابل همه توطئه‏هاى دشمن توانسته مقاومت کند.

هدف دشمن چیست؟ هدف دشمن این است که این باورها را از مردم بگیرد؛ هر چند کار آسانى هم نیست.


البته غصّه‏ها و غمهایى وجود دارد؛ اما بشارتهاى الهى خیلى بیشتر است، که من در پایان عرایضم بشارتهاى الهى را عرض مى‏کنم. آنها اشتباه مى‏کنند؛ خیال مى‏کنند که توانستند یا خواهند توانست؛ نه. این ملت، آن ملتى است که در طول قرنهاى متمادى و در میان همه ملتهاى مسلمان دیگر، پرچم معارف اسلامى، پرچم فقه اسلامى، پرچم حدیث اسلامى، پرچم فلسفه اسلامى، پرچم عرفان و پرچم تفسیر، به‏دستش بوده است. این واقعیتهاى فرهنگى و سابقه تاریخى ملت ماست. ملت ما، آن ملتى است که پنجاه سال دین ستیزىِ برنامه‏ریزى شده دوران پهلوى، نتوانست او را از دین جدا کند. در همان وقتى که خیال مى‏کردند نسل جوانِ این ملت را به‏کلّى تباه و فاسد و بى‏دین کرده‏اند، همین نسل جوان دنبال یک مرجع تقلید، دنبال یک عالم ناطق، دنبال یک روحانى پارسا و الهى راه افتاد و همه اوضاع را علیه دشمنان عوض کرد. آنها خیال مى‏کنند؛ اما تلاششان را هم مى‏کنند. اگر مى‏بینید که درباره موضع جمهورى اسلامى نسبت به صهیونیستها این همه تلاش مى‏شود، براى این است که واقعیتى را انکار کنند. حالا من راجع به مسأله صهیونیسم و دشمن صهیونیستى و موضع خودمان ان‏شاءاللَّه اگر فرصتى بود، در یک روز دیگر مفصلاً صحبت خواهم کرد؛ بنده که این مسأله را رها نمى‏کنم. خیال کردند که اگر بیایند چهار کلمه در چهار تا تیترِ شبه‏روزنامه بنویسند، قضیه تمام خواهد شد؟ این ملت، گریبان کسانى را که مدافع خیانت به ملت فلسطین و خیانت به اسلامند، خواهد گرفت. امریکاییها بیست سال است که مرتّب علیه این ملت حرف مى‏زنند، اقدام مى‏کنند، کار مى‏کنند؛ مى‏گویند هم که ما با این نظام و با این دین و با این جهتگیرى دشمنیم؛ چون منافع ما را در منطقه تهدید کرده است. منافع ما یعنى چه؟ یعنى یک روز در این کشور همه چیز دست ما بوده است؛ اما این نظام اسلامى و این جوانان مسلمان و این آخوندهاى مسلمان و این بساط اسلامى آمده‏اند دست ما را از نفت و از منابع طبیعى و از ارتش و ... کوتاه کرده‏اند؛ ما به‏خاطر این مبارزه مى‏کنیم. این‏قدر شرم هم نمى‏کنند که نگویند ما هدفمان این است که مى‏خواهیم منافعمان را در ایران بازیابیم! دیگر دشمنى علیه یک ملت از این بالاتر و واضحتر؟ حالا آن آقا بردارد با یک قلم نارساى ناقص پوسیده خود بخواهد اثبات کند که نخیر؛ امریکا دشمن ملت ایران نیست؛ دشمن منافع ملت ایران نیست؛

دشمن ما نیست؛ ما هم بایستى مثل بقیه دولتها یا عناصرى در دنیا که تسلیم قدرت امریکا شدند و عتبه امریکا را بوسیدند، برویم در مقابلش زانو بزنیم! شما خیال مى‏کنید که ملت ایران این چیزها را رها خواهد کرد؟ این فکرى که امروز بر این ملت حاکم است، مگر یک فکر سطحى است؟


این نکته را همه توجّه کنند؛ دشمنان ما هم به این نکته توجّه کنند. من خطابم در این حرف، بیشتر به دشمنان ما در اطراف دنیاست. آن اندیشه‏اى که یک ملت، مثل یک اقیانوس، براساس آن توفانى مى‏شود؛ قریب بیست سال براى آن مبارزه مى‏کند تا به پیروزى مى‏رسد؛ بعد براساس آن بیست سال مقاومت مى‏کند، صدها هزار جوان خود را در این راه قربانى مى‏کند؛ این فکر و اندیشه‏اى که براى یک ملت این‏قدر عمیق است، آیا چیزى است که شما بتوانید به این آسانى آن را از این ملت بگیرید؟! این‏قدر کارشناسان اطّلاعاتى شما ابله و سطحى‏نگر و ساده‏لوحند؟! شما ندیدید آن روزى که بر همه چیزِ این ملت مسلّط بودید - دانشگاه دست شما بود؛ حکومت دست شما بود؛ شاه در مشت شما بود؛ دولت و نخست‏وزیر و وزرا بر کشیده خود شما بودند؛ در این مملکت هرچه مى‏خواستید، در روزنامه‏ها نوشته مى‏شد؛ هر سیاستى که مى‏خواستید، اتّخاذ مى‏شد؛ یک روحانى جرأت نداشت در گوشه فلان مسجد علیه امریکا یک کلمه حرف بزند؛ اگر حرف مى‏زد، او را به زندان مى‏بردند؛ البته روحانیون جرأت مى‏کردند، مى‏گفتند و دنبالش را هم مى‏کشیدند؛ اما اختناق تا این حدّ بود - آن روز، همین روحانیت، همین دین، همین ملت مسلمان، همین جوانان مؤمن، توانستند آن بلاى تاریخى را بر سر شما امریکاییها درآورند و این کشور با این عظمت را از چنگ شما بیرون بشکند! امروز که قدرت، متعلّق به این اسلام است، متعلّق به این جوانان است - همه چیز در دست اسلام است - شما خیال مى‏کنید خواهید توانست این ایمان و این دین را از مردم بگیرید؟! زهى خیال باطل!

زهى اشتباه در فهم و در برداشت! همیشه خوشبختانه دشمنان ما چوب اشتباهات خودشان را خورده‏اند؛ این بار هم چوب اشتباهات خودشان را مى‏خورند؛ منتها من و شما باید حواسمان جمع باشد و غفلت نکنیم. فقط تنها توصیه‏اى که من دارم، عدم غفلت است. از توطئه دشمنان، جوانان غفلت نکنند؛ روحانیون غفلت نکنند؛ بزرگان غفلت نکنند؛ کوچکان غفلت نکنند؛ قشرهاى مختلف غفلت نکنند. غفلت که نباشد، خداى متعال هدایت خواهد کرد و راه را روشن خواهد نمود؛ و راه، روشن است.


حالا واقعیت چیست؟ عرض کردم، غصّه‏هایى هم هست. من اصلاً نمى‏خواهم غصّه‏ها و غمها را مطرح کنم.

بحمداللَّه غمگسار داریم. خداى متعال و اولیاى او، بهترین غمگسارند. در همه مراحل زندگى این‏طور بوده است؛ امروز هم همان‏طور است. اما اگر من فقط بخواهم یک اشاره کنم، غم بزرگ این است که - همان‏طور که قبلاً اشاره کردم - بعضى عناصرى که هیچ سودى در سلطه امریکا بر این کشور ندارند، از روى غفلت و اشتباه و ضعفها و عقده‏ها، براى سلطه امریکا بر این کشور تلاش مى‏کنند! البته اشخاص مختلفند؛ بعضیها عقده‏اى دارند؛ بعضیها کینه‏اى دارند؛

بعضیها گله‏اى از کسى دارند؛ براى خاطر دستمالى، قیصریه را آتش مى‏زنند؛ به‏خاطر یک دشمنى و یک کینه شخصى و یک محرومیت از فلان مسؤولیت که مایل بوده به او بدهند و مثلاً نشده و به‏خاطر یک اشتباه در فهم، مى‏بینید که حرفى مى‏زنند، اقدامى مى‏کنند، موضعى مى‏گیرند و کارى مى‏کنند که به ضرر تمام مى‏شود و در خدمت دشمن قرار مى‏گیرند! بدانید؛ این رادیوهاى بیگانه، با میلیونها دلار صرف و خرج راه مى‏افتد. اینها هدف دارند از این‏که این تبلیغات را مى‏کنند؛ مى‏خواهند افکار عمومى کشورهاى مخاطب خودشان را تحت تأثیر قرار دهند. بیخودى که نمى‏آیند از شخصى، از حرفى، از جریانى، این‏طور دفاع کنند! هر آدم عاقلى تا دید دشمن برایش کف مى‏زند، باید به فکر فرو برود و بگوید من چه غلطى کردم؛ من چه کار کردم که دشمن براى من کف مى‏زند؟! باید به خود بیاید.

این مایه غصّه است که بعضى از کف زدن دشمن خوششان مى‏آید! اگر گلزنِ مهاجم ما در میدان فوتبال، اشتباهاً به دروازه خودش گل بزند، چه کسى در آن میدان کف خواهد زد؟ طرفداران تیم مقابل و مخالف. حالا شما وقتى که مى‏بینى دشمن برایت کف مى‏زند، باید بفهمى که به دروازه خودى گل زده‏اى! ببین چرا زدى؟ ببین چرا کردى؟ ببین چه اشتباهى کرده‏اى؟ ببین مشکلت کجاست؟ بگرد مشکل خودت را پیدا کن و توبه کن. من در این ماه رمضان، از همه کسانى‏که این خطاى بزرگ را در مقابل ملت ایران کردند، مى‏خواهم که در مقابل خدا و در مقابل اسلام توبه کنند. مبادا خیال شود که این خطا در مقابل شخص این بنده حقیر است؛ نه. بنده که کسى نیستم؛ بنده هیچ اهمیتى ندارم؛ این را بدانند. هیچ ادّعایى هم ندارم؛ هیچ دلبستگى‏اى هم به مسؤولیت و اقتدار ندارم. البته مایه افتخار است براى هر کسى که بتواند به این مردم خدمت کند؛ اما دلبستگى نیست؛ آنهایى که باید بدانند، مى‏دانند. دل انسان غمگین مى‏شود و مى‏شکند به‏خاطر این‏که چرا کسانى که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمّه معصومین زدند، حالا طورى مشى کنند که اسرائیل و امریکا و سیا و هرکسى که در هر گوشه دنیا با اسلام دشمن است، برایشان کف بزنند! این، انسان را غصّه‏دار مى‏کند. ولى به شما عرض کنم، بشارتهاى الهى این‏قدر زیاد است که هر غمى را از دل پاک مى‏کند. بشارتهاى الهى خیلى زیاد است. نباید خیال کرد که اگر چهار نفر آدمى که سابقه انقلابى دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همه انقلابها، همه فکرها، همه جریانهاى گوناگون اجتماعى، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش.


شما به صدر اسلام نگاه کنید، ببینید آن کسانى‏که در دوران غربت اسلام و غربت على، از امیرالمؤمنین دفاع کردند، چه کسانى بودند؟ اینها سابقه‏داران اسلام نبودند. سابقه‏داران اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعدبن‏ابى وقّاص و امثال اینها بودند. بعضى از اینها على را تنها گذاشتند؛ بعضى از اینها در مقابل على ایستادند. اینها ریزشها بودند. اما رویش کدام است؟ رویش، عبداللَّه‏بن‏عبّاس است؛ محمّدبن‏ابى‏بکر است؛ مالک اشتر است؛ میثم تمّار است. اینها رویشهاى جدیدند. اینها که در زمان پیامبر نبودند؛ اینها در همان دوران غربت اسلام روییدند؛ اینها نهالهاى تازه‏اند. شما ببینید یک مالک اشتر در همه تاریخ اسلام چقدر مؤثّر است.

بله؛ ممکن است کسانى ریزش پیدا کنند که البته مایه تأسّف است. وقتى به امیرالمؤمنین شمشیر زبیر را دادند، گریه کرد. همان‏طور که گفتم، غصّه دارد. غصّه دارد کسانى ریزش پیدا کنند که یک روز پاى سفره انقلاب، پاى سفره امام زمان، پاى سفره اسلام و قرآن نشستند و نان و نمک اسلام را خوردند؛ اما در کنار آن ریزشها، مالک اشترها هستند؛ عبداللَّه‏بن‏عباسها هستند. امیرالمؤمنین هرجا در میدانهاى جنگ احتیاج به زبان داشت، عبداللَّه‏بن‏عباس مى‏رفت و امیرالمؤمنین را یارى مى‏کرد. هرجا احتیاج به شمشیر داشت، مالک اشتر بود. مثل مالک اشتر، مثل عبداللَّه‏بن‏عباس، مثل محمّدبن‏ابى‏بکر - مثل این رجال - نه یکى، نه ده نفر، نه هزار نفر که هزاران نفر بودند. این‏طور نیست که شما خیال کنید حالا چهار نفر آدمى که از راه برگشتند و نیرویشان تمام شد، معنایش این است که نیروى این گردونه عظیم تمام شده است. نه آقا؛ بعضیها در بین راه قوّه‏شان تمام مى‏شود. بله؛ ضعیفترها وسط راه آذوقه‏شان تمام مى‏شود. یک نفر از مشهد حرکت کرده بود که با کاروانى به کربلا برود. به خواجه اباصلت که رسیدند - کسانى که به مشهد رفته‏اند، مى‏دانند که خواجه اباصلت کجاست - گفت ما که خرجیمان تمام شد! بعضیها خرجیشان در خواجه اباصلت تمام مى‏شود؛ بعضیها خرجیشان بین راه تمام مى‏شود؛ بعضیها دو سه کیلومتر مى‏آیند، بعد خرجیشان تمام مى‏شود! این همان ارتجاع و برگشتن است. این افتخار نیست؛ این ننگ است؛ این بریدن است؛ این از راه ماندن است؛ اما: «الم تر کیف ضرب اللَّه مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء(2)»؛ ریشه مستحکم است و شاخه‏ها روزبه‏روز همین‏طور زیادتر مى‏شود: «تؤتى اکلها کلّ حین باذن ربّها(3)»؛ رویش جدید هست. جا دارد که درباره این ریزشها و رویشها، از دیدگاه جامعه‏شناختى و روان‏شناختى و تاریخى، کار و بحث کنند. بحثهاى بسیار مهمّى است و من متأسّفانه مجالش را ندارم.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کوشا 88/10/12:: 8:39 عصر     |     () نظر